سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، پرده ای جلوگیر از آفتها است . [امام علی علیه السلام]
بسیج ِ صهبای صفا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» پژواک زندگی

پژواک زندگی

مردی همراه با پسرش در جنگلی می رفتند .ناگهان پسر زمین خورد و درد شدیدی احساس کرد.
او فریاد کشید آآآآآه .در حالی که تعجب کرده بود صدایی از کوه شنید آآآآه .

با کنجکاوی فریاد زد" تو که هستی؟ " اما تنها جوابی که شنید این بود " تو که هستی؟" .

این او را عصبانی کرد و داد زد " تو ترسویی" و صدا جواب داد "تو ترسویی" .

به پدرش نگاه کرد و پرسید " پدر، چه اتفاقی دارد می افتد ؟" پدر فریاد زد" من تو را تحسین می کنم " صدا پاسخ داد" من تو را تحسین می کنم " پدر فریاد کشید " تو شگفت انگیزی" و آن آوا پاسخ داد " تو شگفت انگیزی " پسرک متعجب بود اما هنوز نفهممیده بود چه خبر است.

بعد پدر توضیح داد مردم این پدیده را پژواک می نامند . اما در حقیقت این زندگی است.

زندگی هر چه را که بدهی به تو بر میگرداند! زندگی آیینه اعمال و کارهای توست .اگر عشق بیشتری می خواهی عشق بیشتری بده .اگر مهربانی بیشتری می خواهی بیشتر مهربان باش .

اگر می خواهی مردم نسبت به تو صبور و مودب باشند صبر وادب داشته باش.

این قانون طبیعت در هر جنبه از زندگی ما اعمال می شود.

زندگی هر چه که بدهی به تو بر می گرداند .

زندگی تو حاصل یک تصادف نیست بلکه آیینه ای است از کارهای خود

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه گودرزی ( جمعه 85/12/11 :: ساعت 4:24 عصر )
»» تابلوی سنگر!

تابلو غیبت ممنوع
 علاوه بر این که خود محیط و جو جبهه، بری و به دور از آفت غیبت بود و از باب امر به معروف و نهی از منکر، بچه‌ها زبانی

 هم به یکدیگر تذکر می‌دادند، در داخل و یا خارج بعضی از سنگرها و چادرها، تابلوهایی شبیه تابلو «ورود ممنوع»

راهنمایی و رانندگی نصب می‌کردند و روی خط سفید آن که دایره قرمز رنگ را دو نیمه کرده می‌نوشتند: غیبت ممنوع! 


از عبارت نوشته‌های دیگر سنگر، می‌توان حدیث روز را نام برد که به اقتضای وضع و حال و هوای موقعیت، به وسیله

روحانیون محترم گردان و بچه‌های تبلیغات تهیه می‌شد و غالباً یاد‌آور نکات اخلاقی و مراقبت‌های نفسانی بود. همچنین

 لوح نوبتی «خادم‌الحسین» را که نشان می‌داد نوبت پذیرایی و به اصطلاح «مادری» سنگر و چادر در ایام هفته با چه

کسانی است؛ اگر چه بعضی حق بعضی را غصب! و به جای آنها خدمت می‌کردند.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه گودرزی ( یکشنبه 85/12/6 :: ساعت 9:44 عصر )
»» بچه ها هم رفتند...

 

عشق ،عشق است و تمنای وصال تو دراو

                                   بارخدایا چه کنم مست تو   و آن شده ام

بچه ها دیروز حرکت کردند به سوی مشهد...

به سوی بارگاه حجه الله!

به پابوس آقا امام رضا*ع*...

دلم براشون تنگ شده

چه اونهایی که منو میشناسند و انگار نمیشناسند و

چه اونهایی که در معنویتشون غرق ام و صدایی از سوی اونها به گوشم نمیرسه

و چه اونهایی که بودند و بودیم و میدیدیم اما توجهی نمیکردیم

و مخصوصا اونهایی که با دیدنشون به یاد خدا می افتادم

و مخصوصا برو بچز کلاسمون

ما روسیاه بودیم آقا راهمون نداد خونش...

من گناهکار رو هم دعا کنید شاید عنایتی شد و منم آدم شدم...

به هرحال دعا میکنم که به سلامت و با دستی پر از معنویت و ایمان و معرفت و عمل صالح برگردند...

التماس دعا

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه گودرزی ( جمعه 85/12/4 :: ساعت 11:49 عصر )
<      1   2      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ها؟!
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 21474
» درباره من

بسیج ِ صهبای صفا
فاطمه گودرزی
من نه آنم که توانم دل اورا ببرم* دیگران در دل او جای دگر می نگرند* پیشترباید رفت* بعد ها زاید رفت* در کجای دل او * می توان تا بعد رفت*

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دلنوشته های من[5] . فعالیت های بسیج صهبای صفا[2] .
» آرشیو مطالب
زمستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
الهی نامه

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب