پژواک زندگی
مردی همراه با پسرش در جنگلی می رفتند .ناگهان پسر زمین خورد و درد شدیدی احساس کرد.
او فریاد کشید آآآآآه .در حالی که تعجب کرده بود صدایی از کوه شنید آآآآه .
با کنجکاوی فریاد زد" تو که هستی؟ " اما تنها جوابی که شنید این بود " تو که هستی؟" .
این او را عصبانی کرد و داد زد " تو ترسویی" و صدا جواب داد "تو ترسویی" .
به پدرش نگاه کرد و پرسید " پدر، چه اتفاقی دارد می افتد ؟" پدر فریاد زد" من تو را تحسین می کنم " صدا پاسخ داد" من تو را تحسین می کنم " پدر فریاد کشید " تو شگفت انگیزی" و آن آوا پاسخ داد " تو شگفت انگیزی " پسرک متعجب بود اما هنوز نفهممیده بود چه خبر است.
بعد پدر توضیح داد مردم این پدیده را پژواک می نامند . اما در حقیقت این زندگی است.
زندگی هر چه را که بدهی به تو بر میگرداند! زندگی آیینه اعمال و کارهای توست .اگر عشق بیشتری می خواهی عشق بیشتری بده .اگر مهربانی بیشتری می خواهی بیشتر مهربان باش .
اگر می خواهی مردم نسبت به تو صبور و مودب باشند صبر وادب داشته باش.
این قانون طبیعت در هر جنبه از زندگی ما اعمال می شود.
زندگی هر چه که بدهی به تو بر می گرداند .
زندگی تو حاصل یک تصادف نیست بلکه آیینه ای است از کارهای خود
تابلو غیبت ممنوع
علاوه بر این که خود محیط و جو جبهه، بری و به دور از آفت غیبت بود و از باب امر به معروف و نهی از منکر، بچهها زبانی
هم به یکدیگر تذکر میدادند، در داخل و یا خارج بعضی از سنگرها و چادرها، تابلوهایی شبیه تابلو «ورود ممنوع»
راهنمایی و رانندگی نصب میکردند و روی خط سفید آن که دایره قرمز رنگ را دو نیمه کرده مینوشتند: غیبت ممنوع!
از عبارت نوشتههای دیگر سنگر، میتوان حدیث روز را نام برد که به اقتضای وضع و حال و هوای موقعیت، به وسیله
روحانیون محترم گردان و بچههای تبلیغات تهیه میشد و غالباً یادآور نکات اخلاقی و مراقبتهای نفسانی بود. همچنین
لوح نوبتی «خادمالحسین» را که نشان میداد نوبت پذیرایی و به اصطلاح «مادری» سنگر و چادر در ایام هفته با چه
کسانی است؛ اگر چه بعضی حق بعضی را غصب! و به جای آنها خدمت میکردند.
عشق ،عشق است و تمنای وصال تو دراو
بارخدایا چه کنم مست تو و آن شده ام
بچه ها دیروز حرکت کردند به سوی مشهد...
به سوی بارگاه حجه الله!
به پابوس آقا امام رضا*ع*...
دلم براشون تنگ شده
چه اونهایی که منو میشناسند و انگار نمیشناسند و
چه اونهایی که در معنویتشون غرق ام و صدایی از سوی اونها به گوشم نمیرسه
و چه اونهایی که بودند و بودیم و میدیدیم اما توجهی نمیکردیم
و مخصوصا اونهایی که با دیدنشون به یاد خدا می افتادم
و مخصوصا برو بچز کلاسمون
ما روسیاه بودیم آقا راهمون نداد خونش...
من گناهکار رو هم دعا کنید شاید عنایتی شد و منم آدم شدم...
به هرحال دعا میکنم که به سلامت و با دستی پر از معنویت و ایمان و معرفت و عمل صالح برگردند...
التماس دعا